نوشته شده در تاريخ شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, توسط یک دوست |

 

شنبه, 28 بهمن 1391 21:32 ساعت

حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب صبح امروز (شنبه) در ديدار بسيار پرشور هزاران نفر از مردم تبريز، در سخنان بسيار مهم به تشريح رفتار و گفتار غيرمنطقي دولتمردان امريكا در بحث مذاكره و تبيين رفتار منطقي ملت و نظام اسلامي در اين زمينه پرداختند و با تجليل مجدد از حضور پرشكوه و عزتمند ملت در راهپيمايي يوم الله 22 بهمن، نكاتي را درباب مسئله اخيري كه در مجلس روي داد بيان كردند.

به گزارش رجانيوز در اين ديدار كه در آستانه قيام 29 بهمن مردم تبريز در سال 1356، انجام شد رهبر انقلاب اسلامي با گراميداشت ياد و خاطره شهداي آن قيام، دين و ايمان ديني را معيار و ملاك و راهنماي حركت ملت ايران دانستند و افزودند: نمونه بارز تبلور اين حقيقت، مبارزات مردم آذربايجان در 150 سال اخير است كه همواره با پشتوانه ايمان ديني و پافشاري بر آن بوده است



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, توسط یک دوست |

 

 

 

چرا باید بگوییم امام خامنه ای؟

غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.

  • اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.
  • ده سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».
  • سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟». خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم. کلمه‌ی "رهبر" به نفع ما و کلمه‌ی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم "آیت‌الله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
  • یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
  • شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
  • امامت‌محوری، امّت‌گرایی، عدالت‌گستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
  • امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما می‌گویی نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
  • وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
  • اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمه‌ی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.
  • در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛ یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند!
  • پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.
  • تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.
  • شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای».
  • مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!». اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم! روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
  • بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمت‌الله طبرزدی) این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوب‌ها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آن‌ها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
  • آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آن‌جا نامه می‌نویسد به «حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای». یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آن‌جا پیغام دهد «امام خامنه‌ای». سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای! ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!
  • اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، می‌فرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آن‌جا ندا داده می‌شود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.

 
نوشته شده در تاريخ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, توسط یک دوست |
ایمان و روحیه جنگی/ اساس پیروزی و شکست در جنگ ها
 

 اساس پیروزی و شکست در جنگ ها

 

روحیه جنگیدن از اهداف و نیات جنگجویان در هر نبردی سرچشمه می گیرد و پیروزی در جنگها بیش از آنکه به سخت افزارها و تجهیزات نظامی متکی باشد. به ایمان و روحیه جنگجویان مرتبط می باشد، به ایمان و روحیه جنگجویان مرتبط می باشد. جنگهای تاریخ بویژه نبرد استعمارگران برعلیه ملل آزاده، این امر را به اثبات رسانیده است. الجزایری ها با ایمان به هدف، سرانجام با بیش از یک میلیون کشته در راه استقلال، ابر قدرت فرانسه را در سال 1962 به زانو در آوردند. ویتنامی ها نیز در طی جنگ با امریکا، سرانجام در سال 1975 میلادی با بیش از یک میلیون کشته، سرانجام امریکای قدرتمند و ارتش کاملاً پیشرفته و مدرن او را در برابر ایمان وروحیه جنگی خود مغلوب نمودند و یکی از بزرگترین شکستهای ابرقدرت امریکا را در دوران جنگ سرد رقم زدند. سرتیپ پاسدار حسین سلامی، کارشناس نظامی و رئیس اداره عملیات سپاه در سومین همایش(بررسی نقش تبلیغات در جنگ) در این زمینه می گوید:« هیچ کشوری و هیچ نیروی مسلحی خارج از عالم ذهن و روان خود شکست نمی خورد. پیروزی و شکست مفاهیمی ذهنی و روانی هستند. هیچ یک از این ها به فضای سخت افزارها و فیزیک میدان مناظره مربوط نمی شوند، نه پیروزی و نه شکست. موارد تاریخی متعددی اثبات کرده است که موضوع اساسی جنگ، تقابل اراده هاست ونه سخت افزارها. برخوردهای فیزیکی اگر اثرات کیفی و روانی بر ساختار روحی طرف مقابل باقی نگذارد، نمی تواند نتایج نبرد را تعیین کند. پیروزی و شکست بر حسب نتایج مادی و خسارات وتلفات فیزیکی محاسبه نمی شود، بلکه هدف اصلی هر جنگی تسلیم اراده طرف مقابل و فروپاشی روانی سیستم دفاعی حریف است و به همین دلیل در مفهوم بازدارندگی، توازن قوا به تدریج جایگاه خود را به موازنه وحشت می دهد...»1

ارتش متجاوز عراق نیز در طی سالهای تجاوز، با همه توانمندی های سخت افزاری و فیزیکی که با پشتیبانی قطبهای قدرت جهانی وسلاطین وشیوخ کشورهای عربی دیده بود، باز هم در مقابل جنگجویان با هدف و با روحیه ی ایران اسلامی دچار مشکل شد. این ارتش برای نگهداری نفرات جنگی خود در خطوط نبرد با ایرانیها، حتی پس از کشانده شدن جنگ زمینی به داخل مرزهای عراق (که علی القاعده هر نیروئی در درون خاک خود به علت عشق به وطن بهتر می جنگد) با مشکلات بسیاری مواجه شد. اوج این مشکلات در از دست دادن فاو پس از 78 روز نبرد در سالهای 64 و65  عملیات کربلای 5 در سال 1365 و از دست دادن شهرهای حلبچه، طویله، بیاره، خرمال، ... در شمال عراق طی، عملیات والفجر 10 و ... سیر صعودی یافت. ارتش عراق همان ابتداء در نتیجه ی مقاومت مردم ایران و زمین گیر شدن در خاک ایران، سعی کرد با هدف سازی جعلی برای جنگ تجاوز کارانه خود، روحیه ارتش خویش را بالا ببرد و در این زمینه اهدافی جعلی چون نبرد قادسیه دوم و دفاع از در شرقی وطن عربی در مقابل فارس ها ومجوس ها و ... را برای اقناع سربازان خود علم کرد، امّا تاثیر این ترفندها نیز نتوانست تمامی ارکان ارتش عراق، خصوصا اکثریت بدنه ی این ارتش را که در خطوط مقدم از سربازان شیعه ای تشکیل می شد، قانع سازد. در اثر این امر(اقناع نشدن برای جنگ) که انگیزه ، اکثر سربازان عراقی را برای مقابله با حملات ایرانی ها تقلیل داده بود، خرابکاری پنهان در یگانهای نظامی (ریختن شن و ماسه، شکر، میخ و... در موتور تانکها شکاندن و مفقود کردن قطعات اصلی سلاحهای سنگین- مسلح نکردن چاشنی راکتها و بمبهای هواپیماهای جنگی و... ) و فرار از ارتش عراق شدت گرفت.

سر فرماندهی ارتش عراق برای رهائی از این وضع و اجبار سربازان به مقابله در برابر حملات ایرانیها، راه کارهای متفاوتی را هم زمان بکار بست:



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.